جدول جو
جدول جو

معنی حاجی قزوینی - جستجوی لغت در جدول جو

حاجی قزوینی
(قَ)
شاعری از مردم قزوین و منشاء و موطن وی شهر کاشان است. بیت ذیل ازگفته های اوست:
ما با تو خورده ایم می و بی تو کی خوریم
خون جگر خوریم اگر بی تو می خوریم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ بِ قَ)
میرزا اسماعیل. در عهد عالمگیرشاه به هند شده است. شعر وی در روز روشن آمده است. (الذریعه ج 9 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
گویا قزوینی است، هر قسم شعر میگوید، و چنان بلندپرواز و خودپسند است که امیرخسرو را بزحمت قبول دارد. خدا همه شاعران را از این حال در امان خود نگاه دارد. این بیتها از اوست:
بجلوه ای ز برم آن پری روان گردید
که آب حسرتم اندردهان جان گردید
زمانه داشت مرا کینۀ نهان در دل
چو مبتلای توام دید مهربان گردید.
(مجمعالخواص ص 304)
لغت نامه دهخدا
(مِ دِ قَزْ)
شمس الدین ابوالرضا حامد بن ابی المظفر قزوینی، معروف به ابن العمید. تفلیسی او را یاد کرده گوید: مولد وی قزوین بسال 548 ه. ق. و در مراغه نزد مجد جیلی و در بغداد نزد سدید سلماسی و فخر نوقانی علم آموخت، او حدیث شنیده و حدیث گفته است، و بر قطب نیشابوری قرائت کرده و با او بسال 576 به شام شده، و متولی قضاء حمص گشته و سپس به حلب منتقل گردیده، و در آنجا درس گفته است و به سال 626 وفات یافت. (اعلام النبلاء در تاریخ حلب ج 4 ص 401)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَزْ)
ملا غازی قزوینی، پدرملاخلیل قزوینی و ملا محمد باقر قزوینی که هر دو از مؤلفین بزرگ قرن یازدهم و مترجمین کتب بسیار بزبان فارسی هستند. رجوع به خلیل قزوینی و محمد صالح قزوینی در این لغتنامه و به نجوم السماء ص 101 و 106 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ قَزْ)
وی از مردم قزوین و قاضی آن شهر بود. این بیت او راست:
حسن تو ز خط رتبۀ اعجاز گرفته
انجام تو کیفیت آغاز گرفته.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَزْ)
سید راضی قزوینی. فرزند سید صالح بن مهدی بن رضا حسینی قزوینی نجفی. که با پدرش ساکن بغداد بود و خود پیش از پدر پیرش بسال 1287 هجری قمری در مسافرت تبریز در آن شهر درگذشت. او از شعرای مشهور عصر خود بود. برخی از اشعار او در ’المجموع الرائق’ تألیف محمد صادق آل بحرالعلوم دیده شد. آثار او در مجموعه ها پراکنده بود، شیخ محمد بن شیخ طاهر سماوی دانشمند معاصر آن را گرد آورده و در دوبخش (تخمیسات - قصاید) تدوین کرده و دیباچۀ مفصلی بر آن نگاشته است. (از الذریعه ج 9 قسم دوم ص 348)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَزْ)
قاضی عثمان... مداح خواجه فخرالدین مستوفی عم زادۀ حمدالله مستوفی بوده وکتابی موسوم به رضی نامه بالغ بر پنج هزار بیت در هجو پسر عموی خود قاضی رضی الدین داشته است. از اوست:
صبحدمی که از گلت برفکنی کلاله را
چشم و رخت خجل کند نرگس مست و لاله را
گر ز خیال چهره ات عکس فتد به جام می
مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
حور ندیده ای ببین صورت خود در آینه
خرمن مشک بایدت بازگشا کلاله را
حور ز خوان وصل تو چاشنیی اگر چشد
تحفه به قدسیان برد از لب تو نواله را...
هست ’نظام’ آن تو، بندۀ توبه جان تو
قاضی عاشقان تو کرد سجل قباله را.
(از تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی صص 741-742)
لغت نامه دهخدا